اسفاد خبر

متن مرتبط با «خیر مقدم به دانش آموزان» در سایت اسفاد خبر نوشته شده است

هبه نامه مرحوم خواجه میرزا هادی به فرزند ارشدشان حاج محمدباقر غفاری (غواص) ویکی از کتب دست نویس مرحو

  • هبه نامه مرحوم خواجه میرزا هادی به فرزند ارشدشان حاج محمدباقر غفاری (غواص) تصویر: آقای محمدعلی غفاری, ...ادامه مطلب

  • تخريب و نوسازي سرويس بهداشتي مسجد با كمك خيرين

  • تصويرو خبر: روحاني محترم آقاي محمدرضا دلير + نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 7:43 توسط محمدرضا اسماعیلی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • برنامه ورزشی وشادی به مناسبت هفته عفاف وحجاب

  • بیان مساله حجاب به زبان کودکانه درحلقه شهید نظرجانی، مسابقه واهداء جوایز، تشکیل حلقه حجاب. خبر و تصویر: خانم شهریاری, ...ادامه مطلب

  • اقدام پسندیده آقای بهاری منش (باسودگر) با حضور در مزار مرحومه حسنیه کاظمی در قوچان(11فروردین1402)

  • تصویر: آقای علی بهاری منش (باسودگر), ...ادامه مطلب

  • چهارشنبه سوري

  • با عرض سلام وادب.یکی دیگر از جشنهای ما ایرانیانچهار شنبه سوری میباشد..چهار شنبه سوری جشن پایان سال است که از دیر باز رسم بر آن بود که چهارشنبه اخر سال را در یک دورهمی با برافراشتن اتش با سرما خدا حافظی کرده وبه استقبال بهار میرفتند..این جشن از اولین جشن ها ومناسبتهای نوروزی میباشد.شمار زیادی از این قبیل جشن ها ی متفاوت در صفحات تاریخ ما گم شده است وبه فراموشی سپرده شده که امید است با رعایت مواضین ومقررات حافظ این چنین رسوممان باشیم.در ایام قدیم مردم دور هم جمع شده واتش بزرگی برافراشته که تا صبح دوام داشته باشد ودور ان حلقه میزدند و از روی ان میپریدند ودر این هنگام تمام غم وغصه های خود را به اتش میسپردند واز اتش انرژی میگرفتند واین جمله را تکرار میکردند( زردی من از تو ،سرخی تو از من) .ولی در سالهایی که گذشت در دیار ما تغیراتی به ان داده شد و سوزاندن لاستیک های خودروها جایش را به اتش داد و کم کم این لاستیک ها رو به وسیله نقلیه ای میبستند وروی زمین میکشیدند که این کار بی خطر هم نبود ویا تکه های اتش را به هوا پرتاب میکردند که چند تایی سوختگی هم به همراه داشت .دوستان وعزیزان چه خوب است که برای فراموش نشدن رسوممان وداشتن شادیهای سالم وپاک به سراغ راه ورسم قدیم برویم وبا بر پا کردن اتشی بزرگ وجمع شدن دور ان به شادی وسرور بپردازیم واز این شب زیبا خاطرات به یاد ماندنی بر جا بگذاریم ..چهار شنبه سوری امسال اسفاد منتظرتان هستیمبا درست کردن اتش با سرمای زمستان خدا حافظی وبه استقبال سالی نو با هزاران ارزوی خوش میرویم..ارزومند بهترینها در سال جدید برای تک تک اسفادیهای عزیز...محمد علی غفاری بخوانید, ...ادامه مطلب

  • به بهانه 18 عقرب

  • با سلام و احترامقدیما گل های زعفرون مثل امروز ارزشمند نبود. بازاریابی ضعیف . عدم شناخت مردم از زعفران . استفاده زعفرون بعنوان اولویت آخر و از همه مهمتر اینکه همه مردم همزمان با هم بصورت انبوه گل داشتند بنابراین گل ها باید خارج از منطقه پر می شد و معمولا به قائن برای فروش و پر کردن ارسال می شد.اما تقریبا ۸۰ درصد گل توسط خانواده ها پر می شد چرا که امکان ارسال گل ضعیف بود. پر کردن گل و یا گل وه کنی هم کاری آسون نبود. هر نفر در بهترین حالت می توانست در روز ۵ کیلو گل پر کند. خستگی ناشی از کارهای روزانه . چیدن گل . طی کردن مسیر و مشق و تکالیف روزانه باعث می شد تا گل واکنی کمی آسان تر باشد. گل پر کنی علاوه بر خستگی،شور و حال خاصی هم داشت. پر کردن گل روی پشت بام و دیوار حیاط ، سرچهار راه قلعه، همزمان با دیدن ماشین علی کلوخ و در شهرک هم جلو مخابرات و برای خانم ها هم جلو در حیاط و یا در حیاط همسایه ها لذت بخش بود. گل وا کنی باعث شده بود دید و بازدید های شبانه و صله رحم رونق بگیرد. پدر و مادر سهم هر یک از بچه ها را جدا می کردند و دست آخر گلهای باقی مانده را مشت بخش می کردند تا زود تر تمام شود و خانواده هایی که زودتر پر می کردند به دیگران نیز کمک می کردند. خواب آور بودن گل زعفرون و خستگی های روزانه و خستگی ناشی از چیدن گل باعث خواب آلودگی و خستگی و چرت زدن هنگام پر کردن گل می شد. خمیازه و چرت زدن امری طبیعی بود و گاهی اوقات از فرط خستگی و خواب آلودگی به سمت پرها و بشقاب زعفرون چپه می شدیم در این هنگام بزرگترها با خارش کف پا و فرو کردن دم گل به داخل بینی و بخاطر اعتراض و حسودی سایرین ما را بیدار می کردند اما ارفاق هایی هم از طرف پدر مادر گاهی صورت می گرفت. در گل واکنی هم ،کلک بازی ها, ...ادامه مطلب

  • دن كيچه رئيسي (شكوهي به قدمت تاريخ)

  • سايه سار خنك درخت گردوي مرحوم كربلايي محمدصادقي و درختان سر سبز باغ كربلايي محمدرحيم رجايي و ازدحام آبيارها، تنها افسانه هايي است مربوط به گذشته و دوره رياست اين چهارراه به پايان رسيده و تنها نامي ناآشنا براي نسل جديد بجا مانده، افسانه اي كه تكرار آن محال و دور از ذهن است. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خير مقدم به حاج حسين محمدي

  • جناب آقاي حاج حسين محمدي و حاجيه خانم: گرامی باد مقدمتان که آمیخته با غبار کعبه ، صفای مدینه و معطر به عطر قبور ائمه بقیع است . . .حجکم مقبول سعیکم مشکور بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سفر به شاسکوه در سال ۸۸

  • پس از دو سفر با خاطرات خوش و به یادماندنی به شاسکوه ،در ۲۵آذر ۸۸ به همراه محمدعلی غلامی شاگرد ارشد باشگاه کاراته استاد صمصام،راهی سفر به شاسکوه شدیم.اما ایندفعه نه از مسیر دوازده امام و نه از مسیر پیشان شاهرود بلکه راهی سخت و دشوار را انتخاب کردیم.ساعت ۵ صبح از شهرستان قاین به اسفاد آمدیم و ساعت ۶صبح کوله ها را بستیم و از روی یال ابشار چراغان اسفاد بالا شدیم .هوا سرد بود ودر طول مسیر یکی دو دفعه آتش روشن کردیم.مغرور و پر انرژی به راه افتادیم .لباسهای سفید کاراته به شهامت و استقامت ما می افزود...بر این باور بودیم که در این وقت از سال تنها کسانی که به شاسکوه میروند ما هستیم .چون هم هوا خیلی سرد بود و هم خطرات حیوانات درنده وجود داشت. اما به مسیر خود ادامه دادیم و با کشیدن ایبوکی (دم و بازدم )های کیوکوشینی خستگی خود را بدر میکردیم و مثل ببر بر کوه غرش میزدیم....دیدن بزهای کوهی و شغالها و روباه ها و کبک ها از جذابیت های مسیر بود....بعد از ظهر به شاسکوه رسیدیم.من متحیر از قدرت بدنی محمدعلی زاده ی روستا و شجاع مرد همسفر خودم بودم... با رسیدن به شاسکوه با یکدیگر فایت (مبارزه)نمایشی با ضربات صد در صد دادیم....و زیارتهای دو امام زاده را انجام دادیم...هوای ارتفاعات شاسکوه یخبندان بود......زوزه های باد و سرمای هوا ما را روانه خانه ی تازه سازی که به همت بچه های آبیز ساخته شده بود کرد...دو ساعت مانده به نشست روز بود که آتش کردیم و خود را گرم کردیم و سپس به خانه تازه ساز رفتیم....احساس تنهایی در کوه و وحشت از نا امنی منطقه تا حدودی ته دل ما را لرزانده بود....با ذکر و صلوات خوابیدیم.....ساعتی نگذشته بود که در خانه کوبیده شد....وحشت زده شده بودیم و اشهد خود را خواندیم چرا که منطقه از وجود اف, ...ادامه مطلب

  • آقاي سنجري متصدي خانه بهداشت اسفاد

  • سالهاي نوجواني ما مصادف شده بود با دوران مديريت آقاي سنجري و توران خانم در خانه بهداشت كه از شانس بد ما زخم سالك هم در اسفاد شايع شد و اكثر بچه ها را درگير كرد بخصوص اينكه پشه سالك بيشتر در صورت و دستها نيش زده و ايجاد عفونت ميكرد و آمپولهايي كه براي اين بيماري تجويز شده بود بصورت مناصفه در حاشيه زخم هم بايد تزريق ميشد. زخم سالك نويسنده بر روي گونه چپ بود كه روزانه بعد از مدرسه به خانه بهداشت رفته و دو عدد آمپول در لگن و صورت را تا مدت 15 روز تحمل ميكرديم روزهاي سختي بود بويژه كه بچه بودم و ترس از دكتر و آمپول هم داشتم و از طرفي تزريق آمپول بر روي صورت بسيار دردناك و چندش آور بود ولي با سعه صدري كه در مسئولين خانه بهداشت بود آن روزها را بخوبي پشت سر گذاشتم آرزوي سلامتي و طول عمر باعزت براي پاسبانان سلامت و بهداشت اسفاد داريم.تصوير: آقاي مرتضي حسيني اسفاد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سفر به شاسکوه

  • سفر به شاسکوه سال۸۶ به همراه آقایان مصطفی حکمتی پور ،میثم حکمتی پور،جواد واحدی،حجت واحدی،مسعود عظیمی،وحاج خداداد حکمتی پور عزم زیارت شاسکوه را کردیم...اما بدلیل اینکه ما جوان ها راه شاسکوه را که از پیشان شاهرود اسفاد بود بلد نبودیم برای راه بلد و راهنما حاج خداداد که اعلام آمادگی کردند و از قدیم مسیر را بلد بودن راهی سفر کردیم...به رسم قدیم یک بزغاله را از حاج خداداد خریدیم و با خودمان نیز بردیم...صبح زود بار وبنه را بستیم و با پای پیاده حرکت کردیم...در محل بشکه قیری که در پیشان شاهرود اسفادهست(معروف به بشکه علامت) توصیه های راهنمای باتجربه حاج خداداد را شنیدیم و پس از استراحت کوتاه با کوله های پشتی خود حرکت کردیم...اما در ابتدای راه مشکلی پیشامد و علی رغم اینکه ما شنیده بودیم که در مسیر زوار به شاسکوه گوسفندانی که کاروان ها باخود میبرند به طور خودکار دنبال کاروان حرکت میکنن،شاهد این بودیم که بزغاله علاوه بر اینکه دنبال ما نمی اید برخلاف ما نیز حرکت میکند.که مجبور شدیم در ان سربالایی سخت بزغاله را بر دوش بگیریم که این کار به گردن من و آقا مصطفی افتاد که بیشتر سهم آقا مصطفی شد.پس از دو ساعت که بر ما به سختی گذشت به ارتفاعات کوه رسیدیم اما با توجه به تجربه کم دوستان آب ها تمام شده بودو تشنگی بر ما غالب شده بود.اما هنوز یک سوم راه بودیم...و تازه در ارتفاعات روبروی اسفاد رسیده بودیم و حدود ۱۵ قله کوچک اندازه قله مزار آشی اسفاد با سربالایی و سرپایینی هایش برای رسیدن به شاسکوه روبروی ما بود..‌.گروه تشنه شده بودن و آبها تمام شده بود.‌‌‌‌‌.. اما راهنمای گروه ما را امید میدادن و میگفتن قله بعدی شاسکوه هست ...این باعث میشد تا با تشنگی زیاد قله ها را بپیماییم .... سنگینی بزغاله ی ب, ...ادامه مطلب

  • "کوکو بیا به سر اَو "

  • ‍یکی از  سرگرمی های کودکی ما بازی با حیوانات درون خاک بود.یک حیوانی که در خاک لانه می سازد و در اسفاد در تابستان به فراوانی دیده می شود در زبان عامیانه کوکو نام دارد.مورچه گیر یا(کوکو)حیوانی است با آرواره های گازانبری که لانه خود رابه شکل گودالی گرد و کوچک می سازد و داخل آن در کمین حشراتی مثل مورچه می ماند.وقتی یک مورچه یا حشره ای دیگر داخل این گودال می افتد به سختی می تواند از این دام بیرون بیاید وچون کناره های داخلی  این گودال خاک نرم دارد باعث لرزش شده و کوکو متوجه به دام افتادن حشره می شود و برای شکار از درون خاک به سطح زمین و داخل لانه  می آید و حشره در دام افتاده را شکار می کند.حالا مابچه ها برای اینکه کوکو را از داخل  خاک به سطح گودال بکشانیم و بتوانیم این  شکار چی را ببینیم دو سنگ برمی داشتیم و یکی را روی زمین می گذاشتیم و سنگ بعدی را به روی سنگ می زدیم.البته کمی از آب دهان خود راهم  کنار لانه می ریختیم و می خواندیم: کوکو بیا به سر اَو., ...ادامه مطلب

  • سنگ زدن به داماد در شب حنابندان

  • باسلاماکنون در سراسر کشور جهت حفظ رسوم قدیم برنامه ریزی میشود تا مردم هر دیار اصالت خود را حفظ نمایند که در این راستا روستای ما زیر صفر است نه اینکه حفظ رسوم نکرده ایم بلکه با پافشاری ندانسته برحذف انها بر امدیم وفکر نکردیم کسانی که این رسوم را پا نهادند چه ایده ونظری داشته وچه زحماتی در راه جا انداختن انها کشیداند .یکی از این رسوم حنا بندان بوده ، چند روز قبل از عروسی کسانی بودند که با پوست حیوانات دف ودهل درست کرده وشب حنا بندان بعد از حنا کردن دست وپای عروس وداماد و رقص وپای کوبی اقوام در خانه داماد تا صبح مشغول بیت خوانی وهمان سرصوت خوانی وضبط صدا که کاری بسیار ماندگار بود مشغول شادی وسرور بودند وکم کم که پیشرفت کردیم بعد حنا بندان وقتی دست وپای داماد را حنا می بستند ودست داماد بیچاره از زمین واسمان کوتاه بود با سنگ هایی که از قبل جمع اوری میشد به سرو کله داماد میزدند که این کار خیلی خیلی به اطرافیان حال میداد ولی اقوام درجه یک دلهره داشتند که با خوردن سنگ به چشم کسی عروسیشان به هم بریزد و با کمی تفکر به همت صمد اقا سنگ زدن تبدیل به قند وابنباتهای سفت شد که باز هم از خطرات ان کاسته نشد که هیچ بلکه بیشتر وبیشتر شد واین کار تا جایی ادامه پیدا میکرد که با پا در میانی بزرگان ویا قهر کردن انها ویا دعوا بدون تخلیه شدن افراد به پایان میرسید و از ان همه قوم وخویشی که در قدیم در کنار خانواده داماد میماندند چند جوان بیش نمانده وبعد یکی دو ساعتی انرژی انها به دلیل کمی جمعیت تمام میشد و ان بزم بسیار قشنگ قدیم که تا صبح بود به پایان میرسید .من که هر چه فکر میکنم که جایگزین سنگ که بحال هم هست چیز دیگری باشد به ذهنم نمیرسد فقط همین را بگویم در هر کار اگر افراط باشد خوب نیست وهمین افراط , ...ادامه مطلب

  • يادواره شهداي طلبه با قرائت قرآن

  • تصوير و خبر: آقاي سجاد حسيني, ...ادامه مطلب

  • شعر "قلعه از هم به در شده مردم"

  • قلعه از هم به در شده مردم                     حرف ها بي اثر شده مردمكسي اينجا به فكر موندن نيست               نفسي ديده ام در اين تن نيستهمه در فكر شهر و شغل قشنگ               حرفه هاي پدر شده كم رنگپيرها مانده اند پابرجا                               همچو كوهي به روي اين صحراخونه ها پر سفر شده مردم                      روستا بي نفر شده مردممثل آب قنات در ايران                              كس ندارد سراغ از پيرانآب پاي چنار كم زور است                        ته شهرك براي او دور استآن درخت چنار برپا نيست                        سايه اش بر قنات برجا نيستجوي ها گرچه گشته سيماني              &n, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها