سفر به شاسکوه

ساخت وبلاگ

سفر به شاسکوه سال۸۶ 

به همراه آقایان مصطفی حکمتی پور ،میثم حکمتی پور،جواد واحدی،حجت واحدی،مسعود عظیمی،وحاج خداداد حکمتی پور عزم زیارت شاسکوه را کردیم...اما بدلیل اینکه ما جوان ها راه شاسکوه را که از پیشان شاهرود اسفاد بود بلد نبودیم برای راه بلد و راهنما حاج خداداد که اعلام آمادگی کردند و از قدیم مسیر را بلد بودن راهی سفر کردیم...به رسم قدیم یک بزغاله را از حاج خداداد خریدیم و با خودمان نیز بردیم...صبح زود بار وبنه را بستیم و با پای پیاده حرکت کردیم...در محل بشکه قیری که در پیشان شاهرود اسفادهست(معروف به بشکه علامت) توصیه های راهنمای باتجربه حاج خداداد را شنیدیم و پس از استراحت کوتاه با کوله های پشتی خود حرکت کردیم...اما در ابتدای راه مشکلی پیشامد و علی رغم اینکه ما شنیده بودیم که در مسیر زوار به شاسکوه گوسفندانی که کاروان ها باخود میبرند به طور خودکار دنبال کاروان حرکت میکنن،شاهد این بودیم که بزغاله علاوه بر اینکه دنبال ما نمی اید برخلاف ما نیز حرکت میکند.که مجبور شدیم در ان سربالایی سخت بزغاله را بر دوش بگیریم که این کار به گردن من و آقا مصطفی افتاد که بیشتر سهم آقا مصطفی شد.پس از دو ساعت که بر ما به سختی گذشت به ارتفاعات کوه رسیدیم اما با توجه به تجربه کم دوستان آب ها تمام شده بودو تشنگی بر ما غالب شده بود.اما هنوز یک سوم راه بودیم...و تازه در ارتفاعات روبروی اسفاد رسیده بودیم و حدود ۱۵ قله کوچک اندازه قله مزار آشی اسفاد با سربالایی و سرپایینی هایش برای رسیدن به شاسکوه روبروی ما بود..‌.گروه تشنه شده بودن و آبها تمام شده بود.‌‌‌‌‌.. اما راهنمای گروه ما را امید میدادن و میگفتن قله بعدی شاسکوه هست ...این باعث میشد تا با تشنگی زیاد قله ها را بپیماییم .... سنگینی بزغاله ی بر دوش گرفته امان من و مصطفی را بریده بود،اما باهم عهد کردیم که موقع پخت غذا جگرش را به تنهایی بخوریم که تلافی خستگی هایمان در بیاید واین کاررا عملی کردیم...قله ها تکراری شده بود اما اثری از شاسکوه نبود....‌تصور کنید دوستان از اسفاد تا فندخت را جلوی رویتان قله بکارندو شما مجبور به پیمودنشان باشید.‌‌...حوالی ظهر تشنه وخسته قله میلاکوه را مشاهده کردیم و با اینکه خسته بودیم و سه قله کوه کوچک جلوی راهمان بود دوان دوان خود را به میلاکوه رساندیم و در کنار حوض کوثر آب خوردیم .سپس در خانه های گلی و قدیمی استراحت کردیم و پس از استراحت ونماز گوسفند را ذبح کردیم و برای ناهارا آماده کردیم.....همگی برای زیارت شاسکوه و میلاکوه رفتیم....و آداب زیارت را از راهنمای باتجربه آموختیم.....نزدیکهای غروب بود که برای پختن کماچ هیزم جمع آوری کردیم و باز هم دستان هنرمند حاج خداداد یاری گر ما برای خمیر کردن و پختن نان کماچ شد....نان کماچ آماده شد و در کنار گوشت بزغاله در ارتفاعات شاسکوه و سرمای خاص خودش ناهار و شام ما را تامین کرد....خواندن دعا و زیارت عاشورا و چابشی های حاج خداداد خستگی سفر را از ما گرفت .شب را با شنیدن کلی خاطره از قدیمی ها به صبح رساندیم....
برای نماز صبح که بیدار شدیم آب متبرکه زمزم و کوثر را برداشتیم و از روبروی فندخت از کوه سراشیب شدیم و قصد برگشت کردیم ‌....تا نیمه های کوه مسیر خوب بود اما وسط کوه به یک دو راهی رسیدیم که انجا گروه دوقسمت شدیم و من و مصطفی از سمت میراباد رفتیم و بقیه دوستان از سمت فندخت ...اما اول گروهی که به اسفاد رسیدیم من و مصطفی بودیم........
در این سفر دوستان دیگری هم با ما بودن که بدلیل اینکه مکرر به شاسکوه رفتم از حافظه ام خارج شده است که هر سفر دقیقا چه کسانی همراه بودند....برای همه همسفران آرزوی موفقیت دارم و برای حاج خداداد مرد خوش اخلاق و مدبر و مهربان که حوصله کردند و با ما به این سفر آمدن ارزوی طول عمر دارم....

مهدی محمدی اسفاد /آذر ماه ۹۶


زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواند و ازصحنه رود .....صحنه پیوسته بجاست.....خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...

اسفاد خبر...
ما را در سایت اسفاد خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esfadnewsa بازدید : 166 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 13:28