تصویر: آقای محمد علی غفاریاز راست: مرحوم حاج خانم(همسر حاجی رحیم حاجی زاده)، مرحوم حاجی رحیم حاجی زاده، حاج مهدی حاجی زاده، مرحوم میرزا غلامعلی حاجی زاده، آقای حسین غفاری بخوانید, ...ادامه مطلب
تصویر: آقای حاج رضا نظرجانی, ...ادامه مطلب
بی نام ترین مادر دنیا بانو پرورده بنین و امِّ تنها بانو در علقمه جای تو برای عباس آغوش گشود حضرت زهرا بانو , ...ادامه مطلب
تصویر آقای محمدرضا خالقی تصاویر تکمیلی در ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
باسلاممدرسه رفتن ما به این شیکی و راحتی الان نبود. روز اول، تعداد کمی ازما کفش و لباس نو، آنهم بصورت ناهمگون که ست هم نبود داشتیم و ممکن بود لباس بزرگ ترها را می پوشیدیم ،خیلی ها هم لباس مناسب نداشتند و خلاصه اگر داشتند و نداشتند این تشریفات الان نبود. گاهی اوقات با همان لباسی که تابستان از بس بازی کرده بودیم و در اوقات فراغت به دنبال بره بزغاله ها کهنه کرده بودیم ،با همون به مدرسه می رفتیم .روز اول مدرسه برای گرفتن میز و صندلی کهنه که دست و پای ما رو گاز می گرفت دعوا داشتیم. دعوا سر جای وسط، اول و یا آخر. چپ دست ها و قد بلندها مشکل داشتند. روز اول از کتاب نو خبری نبود کتاب های کهنه سال قبل ،کتاب یک سال جلو تر از ما رو، به ما می دادند. علاوه بر این ، نظافت مدرسه با لباس نو ،با اون همه گرد و خاک معرکه بود. روز اول از ته رود مامور می شدیم برای چند ماه مدرسه جاروی درمنه بکنیم. یک عده آب از پای چنار برای خوردن معلم ها می آوردند و یک عده تخت پاک کن نمدی و غیر نمدی درست می کردند . مدرسه آب نداشت . دستشویی ها همیشه گرفته و خراب بود و دستشویی بچه ها دو کیلومتر آن ور تر کنار شهرک بود.آن روز ها به این راحتی نبود، کار ما فقط درس نبود ،رسیدگی به کار پدر ، مادر ، زندگی نیز بود . از رفتن به علف ، گوسفند چرانی ، شاخ تنور ، گو گله ، رفتن جلو گوسفندها ، شلغم شویی و شلغم ریز کنی ، ترید ، جمع کردن برگ درختان و رفتن به هیزم. و بعد این هم کار خارج از توان ، تکالیف درسی نیز بود ، آن هم بدون کمک اموزشی و کمک پدر، مادر و خواهر و برادر. و همچنین نوشتن زیر چراغ بادی و گرد سوز. و صبح مدرسه ساعت هفت باید حضور می داشتیم . گاهی اوقات روز های برفی با سختی فراوان حاضر می شدیم و تازه می گفتند مدرسه تعطی, ...ادامه مطلب
هنوز شهرک بنا نشده بود. ابتدای اسفاد یک تقاطع بود و به نوعی دروازه ی ورودی روستا.یک چهارراه استراتیژیک ، که از سمت شمال از راه بوته ی خیک و حوض نیکبخت به آبیز و از شرق به دیمه زار اسفاد و روستای چاه پایاب و از سمت جنوب از راه قدیم گوگری به میرآباد وصل میشد. غرب چهارراه ورودی اسفاد بود که به دو قله ی معروف شاسکوه و میلاکوه منتهی می شد.در یک حاشیه ی چهارراه مدرسه ی راهنمایی قرار داشت.این مدرسه اهدایی موقت مرحوم حاج حسین صیامی بود.مردی با ایمان ، خیّر ، قاری قرآن با اطلاعات عمومی بالا که برای تاسیس مدرسه راهنمایی ، منزل خود را چندین سال رایگان در اختیار عموم قراردادند تا زمینه ی پایه گذاری و تاسیس این پایه ی آموزشی در اسفاد فراهم شده باشد.(خدایشان بیامرزد).روبرو ، مغازه آقای حاج مصطفی ابراهیمی و کنار آن بعدها مغازه ی آقایان شهریاری وپائین تر آن مغازه ی آقای رجب قلیزاده بود. بهترین خاطره ی این چهار راه ورود و خروج مینی بوس های مسافربری اسفاد-قاین و ماشینهای کاسبان دوره گرد به روستا بود که در این میان کَبله شیخ عباس از همه وفادارتر و مداوم تر بود.به سمت بالا که می رفتی به کارگاه قنادی سنتی مرحوم حاج محمد صادق اکبری می رسیدی که دو پله از کوچه پائین تر بود . کارگاهی با دیگهای مسی بزرگ ، سینی های قالبگیری قند ، یک فر بزرگ و سایر ابزار مخصوص و سنتی، که این کارگاه پر آوازه بعدها به ملک مرحوم کربلایی محمد صادقی انتقال یافت .روبروی قنادی آب انباری بود معروف به کُر ، که مقداری از آب وقف روستا جهت گَوگله و دیگر حیوانات در آن ذخیره می شد و یک درخت توت ِ نه چندان خوش احوال آنجا به سختی زندگی میگذراند و روبروی آن مغازه ی آقای کاظمی .به واسطه ی این کُر و اینکه اینجا پایین قلعه بود اینجا را, ...ادامه مطلب
روبروی مغازه ی ایشان مغازه ی برادران عظیمی بود.مرحوم حاج محمد امین و حاج حسینعلی عظیمی.آنها برای سالهای متمادی صمیمانه،بطور مشارکتی و بدون هیچگونه تقسیم اراضی و املاک پدری با هم زندگی کردند.حاج محمدامین مسوول فروش مغازه،پیشبرد کارهای کشاورزی،تهیه نیروی کار و حاج حسینعلی عظیمی که با عنوان یک تاجر در میان مردم روستاهای اطراف معروف بودند محصولات عمده کشاورزی بویژه پنبه،ارزن،زعفران،قالیچه و سایر محصولات و اجناس مردم اسفاد و روستاهای همجوار راخریداری و بصورت عمده به تاجران قاین و بیرجند،مثل آقایان ریاسی وثابتی و اذانی می فروختند،ایشان در زمانی که وسیله نقلیه در منطقه نبود با دوچرخه به روستاهای اطراف می رفتند و مازاد محصولات آنها را خریداری و افرادی را با الاغ برای انتقال به اسفاد به کار می گماردند.ایشان بر مغازه و کار کشاورزی هم نظارت مستقیم داشتند.در مغازه با نظارت بر فروش و تقاضا،اجناس مورد نیاز را از بیرجند وقاین تهیه می کردند.مغازه ایشان با شش پله ارتفاع بر کوچه مشرف بود و زیر زمین آن انباری مغازه بود.دراین مغازه انواع کفش گالش،چکمه،چبلیت و دمپایی،لوازم خانه،روغن چراغ(در آن زمانها به نفت،روغن چراغ می گفتند.)لامپِ انواع چراغ دستی،گردسوز و لمپا،طلق چراغ ، لوازم التحریر،لوازم خرازی از قبیل انواع تیته یا قرقره ی نخ،انواع جوهر نخ رنگ کنی،نخ دمسه در رنگهای مختلف،سنجاق قفلی،سوزن خیاطی،چوری،موزنک،انواع مواد غذایی از قبیل روغن نباتی شاهپسند ،قندکلّه ،آبنبات،کاغذپیچیده(شکلات) نبات شاخ،گز،شکلاتِ قلمی،خرما،نخود،کشمش و سایر تنقلات و انواع تخم و توشه کشاورزی بفروش می رسید،نکته ی خاصِ قابل ذکر در این مغازه این بود که در آن فروشنده یک چرتکه و یک ترازوی دو کفه ای داشت که کفه هایش هر یک با سه, ...ادامه مطلب
نه رواقی، نه گنبدی، حتی سنگ قبری سرمزار تو نیست! غیر مشتی کبوتر خسته خادمی، زائری، کنار تو نیست! شهادت امام سجاد"عليه السلام" تسليت باد., ...ادامه مطلب
ذیقعده چنین مرا به یاد استسالروز شهادت جواد استتنها پسرِ امامِ هشتمدست کرمش بسی مراد استهشت ساله امام بعد بابااو را که ز بهترین عِباد استای میوه قلب باغ هستی !این خانه به دیدن تو شاد استهفده سِنه با امامت اواین رشته که محکم و سِداد استروزی که به طوس آمدی توهر چند که قصه اش ، زیاد استاز هر در بسته رد شدی زودراه تو مگر از این بلاد استوقتی که پدر ، به حُجره آمداز شدت زهر در شِداد استزانو زده ای ، کنار باباحالا که نه قیل و قال و داد استتو آمدی از مدینه آن روزروزی که پدر اسیر باد استاز جود و سخای تو زبان زدهر رنگ و زبان و هر نژاد استامروز ز کاظمین نسیمیآن جا که قرین باغ داد استاز حِرز جواد گفته اند چوندل گرمی و قوَت و عِماد استهر عالم و عارف و هنرمندمُحتاج تو در پُل معاد استاین شعر" شمیم" چو , ...ادامه مطلب
در زمانهای قدیم به دلایلی از قبیل فقر مالی ، عدم دسترسی آسان به شهر ها و حتی دیگر کشورها و نبود یا کمبود صنایع تولیدی در داخل کشور ، دستیابی به وسایل اسباب بازی کمتر بود لذا بازیها طوری طراحی می شد که, ...ادامه مطلب
سلام دوستان اگر موافقید بریم به گذشته هاخودمون باشیم و خودمون .اسفاد و خاطراتی از جاذبه های گردشگری به لهجه شیرین اسفادیشَ رود (شاه رود) ، لین مرحوم حاج عبدلحسین چاه غرغروک ، لاخای سنگ اوها ، تگ دره ی, ...ادامه مطلب