قصه آن روزهای ما

ساخت وبلاگ

باسلام
مدرسه رفتن ما به این شیکی و راحتی الان نبود. روز اول، تعداد کمی ازما کفش و لباس نو، آنهم بصورت ناهمگون که ست هم نبود داشتیم و ممکن بود لباس بزرگ ترها را می پوشیدیم ،خیلی ها هم لباس مناسب نداشتند و خلاصه اگر داشتند و نداشتند این تشریفات الان نبود. گاهی اوقات با همان لباسی که تابستان از بس بازی کرده بودیم و در اوقات فراغت به دنبال بره بزغاله ها کهنه کرده بودیم ،با همون به مدرسه می رفتیم .
روز اول مدرسه برای گرفتن میز و صندلی کهنه که دست و پای ما رو گاز می گرفت دعوا داشتیم. دعوا سر جای وسط، اول و یا آخر. چپ دست ها و قد بلندها مشکل داشتند. روز اول از کتاب نو خبری نبود کتاب های کهنه سال قبل ،کتاب یک سال جلو تر از ما رو، به ما می دادند. علاوه بر این ، نظافت مدرسه با لباس نو ،با اون همه گرد و خاک معرکه بود. روز اول از ته رود مامور می شدیم برای چند ماه مدرسه جاروی درمنه بکنیم. یک عده آب از پای چنار برای خوردن معلم ها می آوردند و یک عده تخت پاک کن نمدی و غیر نمدی درست می کردند . مدرسه آب نداشت . دستشویی ها همیشه گرفته و خراب بود و دستشویی بچه ها دو کیلومتر آن ور تر کنار شهرک بود.
آن روز ها به این راحتی نبود، کار ما فقط درس نبود ،رسیدگی به کار پدر ، مادر ، زندگی نیز بود . از رفتن به علف ، گوسفند چرانی ، شاخ تنور ، گو گله ، رفتن جلو گوسفندها ، شلغم شویی و شلغم ریز کنی ، ترید ، جمع کردن برگ درختان و رفتن به هیزم. و بعد این هم کار خارج از توان ، تکالیف درسی نیز بود ، آن هم بدون کمک اموزشی و کمک پدر، مادر و خواهر و برادر. و همچنین نوشتن زیر چراغ بادی و گرد سوز. و صبح مدرسه ساعت هفت باید حضور می داشتیم . گاهی اوقات روز های برفی با سختی فراوان حاضر می شدیم و تازه می گفتند مدرسه تعطیل است . برف آنقدر سنگین بود که یک دفعه به دنبال پارو از پشت بام افتادم هیچیم نشد و راه رفتن برای ما بچه ها به راحتی نبود و باید داخل برف پا را بلند می کردی و بعد داخل برف می گذاشتی، و صدای زنگ بیدار باش ما، سر و صدای شروع کار روزمره بود . شروع اول صبح مدرسه با ریاضی بود و وقتی هیچکدام بلد نبودیم ،تکالیف همه اش ناقص بود و تنبیه با شلاق. بالاخره اگر چندبار کلک در کار می بود و دست را عقب می کشیدیم باز هم چند طناب محکم به دستمان اصابت می کرد و تا چندین روز اثر و ورم و درد آن احساس می شد.
مدرسه آن روز ما با مشکلات فراوانی همراه بود و با آن همه سختی ، خروجی خوبی داشت. زندگی در شرایط سخت موجب سخت کوشی ما میشد . نسل قدیم اسفاد ما که هم اکنون به جایی رسیده اند با این شرایط رشد کرده اند . امروز افتخار می کنیم که از دل این همه سختی ، نسلی مومن و متعهد و متخصص پرورش یافته است. بچه های امروز ما دیگر نه این همه مشکلات را دارند و نه هم درک می کنند. و در آینده نیز همه اینها به فراموشی خواهد رفت.
قصه آن روز های مدرسه ما خیلی سخت بود البته که شیرینی هایی هم داشت.
می رسد دوران از ما بهتران
خون زما دنیا به کام دیگران
فرزندان ما قدر زمان حال را بیشتر بدانند.
ارادتمند کریمی آوای اسفاد
ششم آبان ماه ۱۴۰۰

اسفاد خبر...
ما را در سایت اسفاد خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esfadnewsa بازدید : 91 تاريخ : سه شنبه 1 آذر 1401 ساعت: 14:36