خوشم در زادگاه خود ، دلم اسفاد و می خواهد
بنازم ملک خوبان را ! دلم اسفاد و می خواهد
همان مهد شهیدان ، جان نثاران فدایی را
مجیر و جوشن و قدرش،دلم اسفاد و می خواهد
چه صفها شکل می گیرند با بانگ مسلمانی !
خلوص و ژرفِ ایمان را ! دلم اسفاد و می خواهد
سوی مسجد عصا می زد کهنسال نحیف او
چو بشنیده اذانش را ! دلم اسفاد و می خواهد
عجب حسی ! دلت پرواز دارد در مزار آن
سبک از هر غم و تعبی دلم اسفاد و می خواهد
همه حاجات خود به شاخ و برگ ارغوان بستند
دخیل و آش نذری را ! دلم اسفاد و می خواهد
آثار قلعه کوه او ، حکایت از زکاوت داشت
بسان برجکی مشرف ! دلم اسفاد و می خواهد
ز هوش و سختکوشیشان بسی تمجید باید کرد
چه بام و منظری دارد ! دلم اسفاد و می خواهد
شمیم هر نسیمش تحفه ی یاس و ختن دارد
هوای پاک و نابش را ! دلم اسفاد و می خواهد
چه ماءمن سنگری بگزیده پای قله ی شاسکوه
دلش آرامِ آرام است ! دلم اسفاد و می خواهد
تراود آبِ چون اشکی ز کاریزش ، کنار آن
خودت را در بهشت بینی ! دلم اسفاد و می خواهد
صدای ساز آب نقره فامش می کند مدهوش
چونان روءیای لالایی ! دلم اسفاد و می خواهد
چو مروارید غلطان از ره پر پیچ و تاب آمد
پدرها ره به آن دادند ، دلم اسفاد و می خواهد
نشینم پا چنارش گوش بسپارم به بلبل ها
نوازند روح و جانم را ! دلم اسفاد و می خواهد
نه هر وصفی بود شایسته ی سرو کهنسالش
نماد و پرچمش گشته ! دلم اسفاد و می خواهد
به پهنایش ز آزادی سبق دارد برای ما
ز آزادی چه درسی به ؟ دلم اسفاد و می خواهد
سرم بالا و هورا می کشم : " عشق وطن اسفاد"
خدا آن خاک خاکم کن دلم اسفاد و می خواهد
عظیمی از تو دور اما دلش پیش تو جا مانده
رقم زد اینو تقدیرش ، دلم اسفاد و می خواهد
نظم : احمد عظیمی
۱۳۹۸/۷/۲۰
اسفاد خبر...برچسب : نویسنده : esfadnewsa بازدید : 184